Tuesday, August 18, 2009

لیلی قصه اش را دوباره خواند.برای هزارمین بار
و مثل هر بار لیلی قصه باز هم مرد
لیلی گریست و گفت:کاش اینگونه نبود
خدا گفت:هیچ کس جز تو قصه ات را تغییر نخواهد داد
لیلی!قصه ات را عوض کن
لیلی اما می ترسید.لیلی به مردن عادت داشت
تاریخ به مردن لیلی خو کرده بود
.
.
.
خدا گفت: لیلی عشق می ورزد تا نمیرد.دنیا،لیلی زنده می خواهد
لیلی آه نیست،لیلی اشک نیست،لیلی معشوقی مرده در تلریخ نیست.لیلی زندگیست.لیلی!زندگی کن
اگر لیلی بمیرد،دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد؟چه کسی غبار اندوه رااز طاقچه های زندگی بروبد؟
چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟
لیلی قصه ات را دوباره بنویس

عرفان نظرآهاری

4 comments:

  1. لیلی قصه ات را دوباره بنویس ...
    این بار یادت برود که عشق هم هست.......

    ReplyDelete
  2. نه کس خاصی نیست!نوشته های عرفان نظرآهاری رو دوس دارم!

    ReplyDelete
  3. چرا کامنت هات پرید!؟این مشکل داره!یه کم!شرمنده!

    ReplyDelete
  4. آره واقعا...باید یادش بره!

    ReplyDelete

Samo