Monday, February 14, 2011

نامه به خدا

خدایا کجایی پس؟!تا کی صبر کنم؟!؟!آخه تا کی؟!ای کاش می شد تو بغلت خوابید و سیر گریه کرد ،ای کاش می شد موهامو نوازش می کردی و می گفتی غصه نخور،درست میشه!!!خدایا کمکم کن!نذار از دست برم!کمکم کن که رو پای خودم وایسم!زندگیمو دوس دارم؛تو رو هم خیلی دوس دارم تا حالا هرچی که خواستم بهم دادی،نگیرشون ازم؛فقط یه نشونه می خوام که بهم ثابت کنی که تنها نیستم

Friday, March 26, 2010

تا حالا خیال می کردم فقط خودم گیر تمیزی کفش و لباسم!آقا این خواهر من،با تاید که کفشُ می شوره!پاک کن میاره بقیه لک هاشو هم با پاکن پاک می کنه!میگه بعضیاش با تاید نمی ره!فک کن!باید کاراشُ تو تاریخ ثبت کنن
=)))))))))

Sunday, March 21, 2010

Islam in my veins

this is itحداقل واسه خودم متاسفم که تا حالا به آدمی مثل مایکل جکسون تا قبل از این که فیلم شو ببینم فک نکرده بودم و الان خیلی دیره!و واقعا دوسش دارم!فک کنم تنها آدمی باشه از قلبم واسه مرگش گریه کردم!چون تا حالا واسه مرگ کسی گریه نکرده بودم!واسه اطرافیانش گریه کرده بودم نه خودش!به نظرم ما باید از یه همچین آدمی یاد بگیریم!آهنگاشو هم خیلی دوست دارم!
عاشق این آهنگم!6روز قبل از مرگش خونده بود واسه آخرین کنسرتش!

Tuesday, March 16, 2010

خدا قلبم شکست!!!دلم از آدم های این دنیا سیره!دلش می خواد از تنهایی بمیره!!!
چرا!؟

Wednesday, March 10, 2010

من نمی دونم چرا هر وقت خیلی خوشحالم باید حتما خدا بزنه تو سرم حالمُ ته اون روز یه جور بگیره!یه بار نشد ما خوشحال باشیم کلِ یه روز!همیشه انگار باید حواسم باشه زیادی ذوق نکنم!!!انگار خدا میگه زیادی خوشحالی نکن رو دل می کنی!!!

Sunday, January 10, 2010

این روزا همش خوابیم!
بی خیاله امتحانا!
:D

Thursday, January 7, 2010


من و تو حق مطلب را ادا نکرده ایم.
ترس من از حضور مبهم کبوترهاست که بر سوراخهای بی پرده ی فاحشه خانه ها تخم قداست می گذارند
و تو از خدایی می گویی که همه جا هست.
آری،حتی در فاحشه خانه ی سرد و سفید ما که پر از دخترکان دست نخورده ی قلم به دستی است که هوش از سر قدیسان دعا بر لب تبار تو برده اند.
تک تک کلمات بی پیرایه ی ما جمله به جمله حرفهای دل شما قرآن به دستان کعبه پرست عرب پرور است.
و عشقبازی های نیمه جویده ی واژه هامان چشمان تشنه و دریده تان را کور می کند.
و تیغ کندی که سرتان را با آن می بُریم ذره ذره به اوج می رساندتان که نماز مغرب و عشا را لحظه لحظه می فروشید به چشمهای نارس کلاغهای باکره ی ولگرد ،به هوس خودارضایی بعد از آن.
حتی خدا هم از خلوص کلمات ما برهنه می شود و سجده می کند هرزگی ذهنهای ملتهبمان را.
اینجا حتی گربه های زیر پنجره ی اتاق من هم جنده خانه باز کرده اند برای گربه کورهای ولگرد خیابانهای بالای شهر و سروصدای هرزگیشان که شب و روز نمی شناسد،جای داغ مُهر پیشانی های شما را به شعرهایم الهام می کند.
تو برو فکر خودت باش.
خدای ما عاشق هرزنوشته های وقیح دختران بدش است و موهای پریشانمان از نوازشهای عاشقانه اش در آخر هر سطر شهوانی و هر بیان هرزه، مست است.
آهای تویی که صلوات می فرستی و فوت می کنی به برهنگی های محبوس در الفاظمان،
هی تویی که زیرچشمی ، بی شرمی ِ کلمات را می بلعی و با فکر هم آغوشی مترسکهای کاغذی و کلاغهای پوشالی تسبیح می گردانی و راست شدگی های شهوتت را قورت می دهی،
آهای تویی که تف می کنی بر وقاحت مناجات و مقدسات من و عشقبازی قلم و دستهای ماتِمان،
تو برو فکر خودت باش.
خدای ما چشمهای لوچ مهربانش را از ما دریغ نمی کند.
خدای ما مغفرت و عذابش را با دانه های کذایی تسبیح تو وزن نمی کند.
خدای ما بزرگیش را به چهار رکعت نماز شهوت به نیت بی آبرویی نمی فروشد.
خدای ما بوسه های رحمت و رستگاریش را که برای تو وعده می دهد،به ما پیشکش می کند در انتهای هربار عشقبازی کاغذ و قلم هامان.
و ما عاشقانه صورت جذامی خدای زیبارویمان را می بوسیم در سطر سطر هرزه نویسی ها و کوچه گردی هامان.
و در آخر این تویی که دنیا وآخرتت رامی فروشی به جسارت دیدگان پسرک نیمه بالغ همسایه به هوای آبهای توبه و غسلهای جمعه ات.
وگرنه ما پاک زاده شدیم و پاک زیسته ایم و پاک میمیریم در حالیکه تو هر روز ذهنت را آب می کشی از هجوم واژه های عریان و الفبای باکرگی.
نه.ما حق مطلب را ادا نکرده ایم دختران بد.
[+]اعتراف نامه دختران بد