Thursday, January 7, 2010


من و تو حق مطلب را ادا نکرده ایم.
ترس من از حضور مبهم کبوترهاست که بر سوراخهای بی پرده ی فاحشه خانه ها تخم قداست می گذارند
و تو از خدایی می گویی که همه جا هست.
آری،حتی در فاحشه خانه ی سرد و سفید ما که پر از دخترکان دست نخورده ی قلم به دستی است که هوش از سر قدیسان دعا بر لب تبار تو برده اند.
تک تک کلمات بی پیرایه ی ما جمله به جمله حرفهای دل شما قرآن به دستان کعبه پرست عرب پرور است.
و عشقبازی های نیمه جویده ی واژه هامان چشمان تشنه و دریده تان را کور می کند.
و تیغ کندی که سرتان را با آن می بُریم ذره ذره به اوج می رساندتان که نماز مغرب و عشا را لحظه لحظه می فروشید به چشمهای نارس کلاغهای باکره ی ولگرد ،به هوس خودارضایی بعد از آن.
حتی خدا هم از خلوص کلمات ما برهنه می شود و سجده می کند هرزگی ذهنهای ملتهبمان را.
اینجا حتی گربه های زیر پنجره ی اتاق من هم جنده خانه باز کرده اند برای گربه کورهای ولگرد خیابانهای بالای شهر و سروصدای هرزگیشان که شب و روز نمی شناسد،جای داغ مُهر پیشانی های شما را به شعرهایم الهام می کند.
تو برو فکر خودت باش.
خدای ما عاشق هرزنوشته های وقیح دختران بدش است و موهای پریشانمان از نوازشهای عاشقانه اش در آخر هر سطر شهوانی و هر بیان هرزه، مست است.
آهای تویی که صلوات می فرستی و فوت می کنی به برهنگی های محبوس در الفاظمان،
هی تویی که زیرچشمی ، بی شرمی ِ کلمات را می بلعی و با فکر هم آغوشی مترسکهای کاغذی و کلاغهای پوشالی تسبیح می گردانی و راست شدگی های شهوتت را قورت می دهی،
آهای تویی که تف می کنی بر وقاحت مناجات و مقدسات من و عشقبازی قلم و دستهای ماتِمان،
تو برو فکر خودت باش.
خدای ما چشمهای لوچ مهربانش را از ما دریغ نمی کند.
خدای ما مغفرت و عذابش را با دانه های کذایی تسبیح تو وزن نمی کند.
خدای ما بزرگیش را به چهار رکعت نماز شهوت به نیت بی آبرویی نمی فروشد.
خدای ما بوسه های رحمت و رستگاریش را که برای تو وعده می دهد،به ما پیشکش می کند در انتهای هربار عشقبازی کاغذ و قلم هامان.
و ما عاشقانه صورت جذامی خدای زیبارویمان را می بوسیم در سطر سطر هرزه نویسی ها و کوچه گردی هامان.
و در آخر این تویی که دنیا وآخرتت رامی فروشی به جسارت دیدگان پسرک نیمه بالغ همسایه به هوای آبهای توبه و غسلهای جمعه ات.
وگرنه ما پاک زاده شدیم و پاک زیسته ایم و پاک میمیریم در حالیکه تو هر روز ذهنت را آب می کشی از هجوم واژه های عریان و الفبای باکرگی.
نه.ما حق مطلب را ادا نکرده ایم دختران بد.
[+]اعتراف نامه دختران بد

5 comments:

  1. فکر نمی کردم نوشته ام انقدر طرفدار داشته باشه.
    اگه ممکنه آدرس وبلاگ خودمو به عنوان لینکش بذاری ممنون می شم.
    http://khaterenevis-e-tanha.blogfa.com/

    ReplyDelete
  2. باید فکر کنم

    ReplyDelete
  3. میدونم ربطی ندارها اما اینو که خوندم یاد سنگسار ثریا افتادم!شرح حال آدمای اون تو رو گفته انگار
    "وگرنه ما پاک زاده شدیم و پاک زیسته ایم "

    ReplyDelete
  4. من از بیگانگان هرگز ننالم
    که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
    =============================
    این درسته!نه اونی که تو نوشتی...
    البته بی احترامی نشه...
    منظورم این بود که درسش کنی
    اشتباه نوشتی
    بدرود...

    ReplyDelete

Samo