Wednesday, October 28, 2009

الان 2روزِ همون نماز خوندنِ یه خط درمیونم که تازه می خوندمش،نخوندم!
مثلا می خواستم درس بخونم!اما نشد!آخه هر وقت یادش می افتم گریه م میگیره!حوصله خودمم ندارم چه برسه به اینکه درس بخونم!موندم چرا می رم دانشگاه....دانشگاهی که هر ثانیه ش واسم یه قرن می گذره
" صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شب ها در سینه ام می دوی
کافی ست کمی خسته شوی
کافی ست بایستی"
گروس عبدالملکیان

Saturday, October 24, 2009

یادمه وقتی پیش دانشگاهی بودم بابایی(استاد شیمی) می گفت : نمی دونم چرا تو یه خانواده ی ایرانی اگه یه دختر، سیگار بکشه می گن : وای دختره سیگاریه،فلان...ولی اگه یه دختر قلیون بکشه باباش میگه : ماشاالله ببین دخترم عجب قلیونی میکشه!در صورتی که ضرر قلیون،تقریبا 1000 برابرِ سیگاره!!!!اینه یه خانواده ی ایرانی
خیلی با حرفش حال کردم!هنوزم صحنه ی حرفاش قشنگ یادمه

Thursday, October 15, 2009

واقعیت این است که نمی فهمم چگونه می توان تا این حد به انسان ها نزدیک شد ؟!
برای من رابطه ها همیشه از دور شکل واقعی به خود می گیرند !
من از دور انسان ها را می بینم ، درک می کنم و حتی با آنها زندگی می کنم !
انگار همیشه خودم را در یک چهارچوب زندانی کرده ام و خواسته ام که نباشم !
و بیشتر اینکه من را نبینند !
اما مشکل اینجا است که اگر روزی آمد و به شکل واقعی عشق معنا گرفت چه باید کرد ؟!
باید از دور عشق ورزید ؟!
یا اینکه حصارها را کنار زد و حتی بیش از حد معمول جلو آمد !
ترجیح می دهم فکر نکنم !
شکست را می بینم !
شکست !
مژده
پ.ن :غم با همه بیگانگی...هر شب به ما سر می زند

Wednesday, October 14, 2009

Bax e TJ

من نمی دونم این بچه های ما چه پیوند ناگسستنی ای با این عینک آفتابی دارن!انگار وقتی این همراشونه بهشون اعتماد به نفس میده!تو سرما،تو ساختمون،تو بارون یا بالای کله شونه یا رو چشمشون!:دی

Wednesday, October 7, 2009

تا حالا بابا به این با حالی دیدی بشینه باهات تا کله صبح لاست نگا کنه؟مهمونی پیچ بزنه؟
:))

Monday, October 5, 2009

مهم بودن خوبه اما
خوب بودن از اون بهتره

Saturday, October 3, 2009

حالم از همه تون به هم می خوره!واقعا آدمای نکبتی هستین همه تون! همیشه روز خوب منو کوفتم می کنین،دقیقا بهترین روزامُ!گریه ی منو در میارین،هیشه اون روز،آخر شب این قد گریه کردم که روز بعدش چشام باز نمی شده!نمی دونم چه گناهی کردم گیر شماها افتادم ! مریض شدم!کشتین منو!امثال تو،آیلین،مریم و .... که همش به فکر خودشونن،از رفقات، جز دور زدن،جز فرصت طلبی،جز خود خواهی هیچ چیز تو زندگیشون یاد نگرفتن!واقعا برای همه تون متاسفم!خون کردین دل منو!قلبم بد شیکست!چرا بعد از 5سال عادت نکردم به کارای شما،خودمم موندم!
خیلی در حقم بدی کردین ،دشمن از شماها خیلی دلش برای من بیشتر می سوزه!من واسه هر کی تعریف کردم شماها چی بلاهایی سر من آوردین فقط نیم ساعت تو شک بوده!تازه جای من نبوده!

پ.ن : ازتون گذشتم ولی همیشه اشک منو در آوردین!خدا ازتون بگذزه!!!


look after my heart...

I've left it with you


yeah,that's twilight!I really love it!so much!:X

Friday, October 2, 2009

That's my name

And you are the one that lights the fire
I am the one who takes you higher
I lose my voice when you say my name
That`s my name, that`s my name, that`s my name

And you are the one that lights the fire
I am the one who takes you higher
I lose my voice when you say my name
That`s my name, that`s my name, that`s my name

(It`s my name, it`s my name, it`s my name …)

All the time I thought about you
I saw your eyes and they were so blue
I could read there just one name
My name, my name, my name
Because of you I`m flying higher
You give me love, you set on fire
You keep me warm when you call my name
That`s my name, that`s my name, that`s my name

by akcent group

Thursday, October 1, 2009

در سینه ات نهنگی می تپد

این که مدام به سینه ات می کوبد قلب نیست؛مهی کوچکی است که دارد قلب می شود. ماهی کوچکی که طعمِ تُنگ آزارش می دهد و بوی دریا هوایی اش کرده است.
قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس. اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی می تپد!؟آدم ها ماهی ها را در تُنگ دوست دارند و قلب ها را در سینه. اما ماهی وقتی در دریا شناور شد ماهی است و قلب وقتی در خدا غوطه خورد،قلب است.
هیچ کس نمی تواند نهنگی را در تُنگی نگه دارد؛ تو چطور می خواهی قلبت را در سینه نگه داری؟و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله می شود و وقتی قلب خلاصه می شود و آدم قانع
این ماهی کوچک ، اما بزرگ خواهد شد واین تُنگ،تَنگ خواهد شد و این آب ته خواهد کشید

عرفان نظرآهاری
پ.ن : امیدوارم که همیشه این طور باشه