Wednesday, November 25, 2009

خدایا کجا می رم!؟

تو رو از خاطرم برده
تب تلخ فراموشی
دارم خو می کنم با این فراموشی و خاموشی
چرا چشم دلم کوره
عصای رفتنم سستِ
کدوم موج پریشونی
تو رو از ذهن من شسته
خدایا
فاصله ت تا من ،خودت گفتی که کوتاهِ
از اینجا که من ایستادم چقدر تا آسمون راهِ؟
من از تکرار بی زارم
از این لبخندِ پژمرده
از این احساس یأسی که
تو رو از خاطرم برده
به تاریکی گرفتارم
شبم گم کرده مهتابُ
بگیر از چشمای کورم
عذاب کهنه ی خوابُ
چرا گریم نمی گیره
مگه قلب من از سنگِ؟
خدایا،من کجا می رم؟
کجای جاده دلتنگِ؟
می خوام عاشق بشم
اما
تب دنیا نمی ذاره
سر راهِ بهشت من
درخت سیب می کاره
[+]

1 comment:

  1. زندگی تلخ و غم انگیز است میدانی چرا؟
    زندگی تکرار پاییز است میدانی چرا؟
    زندگی درد جدائی ها که هر روزش غم است
    زندگی اجبار و پرهیز است میدانی چرا؟

    :-)

    ReplyDelete

Samo